به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد
و سلام بر خلق خدا
نمی دانم چرا دلم گرفته. می خواهم داد بزنم اما .....
بر سر ما که خود را آدم، انسان، با فرهنگ، متعقل و برتر از همه موجودات می دانیم (حتی گاهی بعضی ها خود را برتر از خدا نیز) چشم سر و چشم عقل خود را رو به دنیا بسته ایم. فقط حق آراممان کند و ....
بچه مذهبی باشیم و پیرو اعتقادات خود که گاهی هم سر سختانه است. مدافع حق هستیم و حقیقت و داعیه دار پاک کردن دنیا.
بچه روشنفکر باشیم و هر فکر سنتی را خلاف پیشرفت بدانیم و فکر کنیم که باید صلح پایدار داشته باشیم و به همه عشق بورزیم و همه را در آغوش بگیریم. عشق را برتر از محدودیت های دین بدانیم و حق آزادی را برای همه بخواهیم.
در آمریکا زندگی کنیم و به امید دنیایی بهتر و بدون تروریست، بچه های خود را بزرگ کنیم و به آنها یاد بدهیم که با تروریست ها که دنیا به هم زده اند مقابله کنند.
و یا در گوشه ای از جنگلهای آفریقا که ...... .
هر که یا هر چه که می خواهیم باشیم اما بی خیال.
حقیقت را در جلوی چشم ما قربانی می کنند و ما برای اینکه حرف سیاسی خود را به کرسی بنشانیم برای این قربانی کف می زنیم.
همه جا را سیاه می کنیم و فیلم می سازیم که خوشحالی کینه توزان را فراهم کنیم تا برایمان دست بزنند.
مردان خدا را به سخره می گیرند و حرمت آنها را حتک می کنند و ما به شوخی می گیریم و می گوییم دوره رگ گردن باد کردن ها گذشته است.
اولیا خدا و پیامبرانش را از سر نادانی و بی عقلی و کوتاهی دید مضحکه و بی آبرو می کنند و ما برای آزادی بیان جشن پیروزی می گیریم.
عقیده چند میلیارد انسان را که عشقشان نیز هست را کوچک می کنند و خوار می کنند و به استهزا می گیرند و متهمش می کنند به بدترین القاب و بدان را به آن منتسب می کنند و ما دست می زنیم برایشان که چه آدم های متمدن و فهیمده و سینه چاک می کنیم برایشان که شاگردیشان را بکنیم.
یعنی وای به حال این انسان که اینقدر حقیر شده که برای هیچ و پوچ حقیقت را نادیده می گیرد و از شرف و انسانیت خود می گذرد. بی غیرت شده ایم و آنها به ما که نزدیک به دو میلیارد هستیم اهانت می کنند و می خندند. حقیر شده ایم که بزرگانمان را کوچک می کنند و خودشان را آقای ما می دانند. بی رگ شده ایم که برای ایران و ایرانی، برای اسلام و مسلمان سناریو می نویسند و پشت هم و سالها به آن جایزه و اسکار می دهند و ما برای آنکسی که نمی دانیم و آنچیزی که نمی دانیم کف می زنیم. بی وجدان شده ایم که حقیقت را می دانیم و لب به دورغ می گشاییم اما داعیه دار طلوع خورشید حقیقت هستیم.
وای بر ما ....
:: موضوعات مرتبط:
مدیریت فرهنگی ,
متفرقه ,
,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4